تو دریایی ترینی , آبی و آرام و بی پایان...

شیشه پنجره را باران شست ... از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟

1392/9/10 21:43
نویسنده : مرضیه
492 بازدید
اشتراک گذاری

این پست و برای باران عزیزم و مامان فاطمه دوست داشتنی می زارم

فاطمه جوونم همیشه بهم انگیزه دادی برای نوشتن ... با مهربونیات بهم انگیزه دادی باز بنویسم ... تا روزی که نی نی بیارم و واسش از خاله جون و دختر نازش بگم ... ماچ

بهم اعتماد کردی و این برام یه دنیا ارزش داشت... هیچ زمانی از یادم نمیری...

باران عزیزم همیشه به یاد داشته باش مامان جونت خیلی خیلی مهربووونه حتی با مامانای آینده ...لبخند

این کلاه و واسه باران عزیزم بافتم... مامان فاطمه جون از رو ژورنال واسه عشقم بافتم... 

این اولین دست بافت کلاهمه... 

 

 

 

باران عزیزم امیدوارم همیشه خوشبخت باشی و روزگار باهات سازگار و ملایم باشهماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

mamanebaran
11 آذر 92 8:46
سلام عزیزم ، وای خیلی شرمندم کردی خانومی ، من که کاری نکردم عزیزِ دلم کملی زحمت کشیدی ، واقعاً خیلی خیلی خوشگله آفرین به خاله هنرمندِ باران جون ، عزیزم انشالله به زودی زود براتون جبران کنم البته کاری که شما کردی خیلی خیلی جای قدردانی و تشکر داره ، مرسی مهربونـــــــــــــم ، واقعاً ممنونم
مرضیه
پاسخ
سلام عزيز دلم... من كه كاري نكردم هنوز ... زحمتي نبود عشقم... چشماي نازت خوشگل ميبينه دوستم... واقعاً قابل باران جووونم و نداره ... شالشم وقت كنم واسش مي بافم تا ست بشه باهاش تو انقدر مهربووون و نازنيني كه هركاري واست انجام بديم كمه
مامانی فری
12 آذر 92 15:10
افرین و باریکلا خیلی قشنگ بافتی اینشالله برای نینیت هم ببافی مبارک باران جون باشه
مرضیه
پاسخ
ممنووووونم مامان فري عزيزم... چشمات قشنگ مي بينه . البته به بافتني هايي كه شما واسه مرساناي نازنين بافتي نمي رسه... اونا يه چيز ديگه بودن . جالبه من تا الان به جز دو تا شال چيز ديگه اي نبافته بودم.